English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (552 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to sit U درباره موضوعی جلسه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
seminars U جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
seminar U جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
expert U شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
experts U شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
skull practice U کلاس تعلیم فنون مسابقه جلسه مشورت درباره مسابقه
to make a complaint [about] U شکایت کردن [درباره] [مثال: ناراضی بودن درباره کالا یا سرویس]
lobby U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbies U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbied U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
sederunt U جلسه روحانیان کلیسا اعضای جلسه روحانی شورای روحانی
for two weeks U جلسه دوهفته پس افتاد جلسه را به دوهفته بعدموکول کردند
to hold a session U جلسه منعقد کردن
to hold a meeting U جلسه منعقد کردن
To raise a question . To bring up a matter . U موضوعی رامطرح کردن
To follow up (trace) a matter (case). U موضوعی را دنبال کردن
to grasp an idea U موضوعی رادرک کردن
to approach [a topic] U ذکر کردن [موضوعی]
to touch upon [a topic] U ذکر کردن [موضوعی]
open the meeting U رسمیت جلسه را اعلام کردن
nial a line to the counter U کذب موضوعی را ثابت کردن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . U موضوعی را ماست مالی کردن
to e. a person an a subject U کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
to over a subject U موضوعی را با خنده بحث کردن
To discuss a question with someone . U موضوعی را با کسی مطرح کردن
to rule on something U حکم کردن در موضوعی [قانون]
to paint a rosy picture of something U امیدوارانه به چیزی [موضوعی] نگاه کردن
to argue for [against] something U بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
to argue the case for [against] something U بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
to row back <idiom> <verb> U نقض کردن [موضوعی در مقابل حریف]
rogatory commission U موضوعی را ازمحکمهای به دادگاه دیگراحاله کردن
to backtrack <idiom> <verb> U نقض کردن [موضوعی در مقابل حریف]
submission U موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
convoke U برای تشکیل جلسه وشورایاکمیسیون دعوت کردن
hansardize U متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
briefing U جلسه توجیهی خلاصه کردن دستورات و گزارشات
briefings U جلسه توجیهی خلاصه کردن دستورات و گزارشات
dismissing U منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
dismisses U منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
dismiss U منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
talk out U بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
to linger on a subject U روعی موضوعی درنگ کردن یامعطل شدن
to call a meeting of the board of directors U برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
To conduct a meeting in an orderly manner. U جلسه ای رابا نظم وتر تیب اداره کردن
prejudged U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
refer U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refers U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
referred U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
helped U پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
helps U پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
help U پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
to think [of] U فکر کردن [درباره]
to reflect [on] U تامل کردن [درباره]
To investigate something. U درباره چیزی تحقیق کردن
to nag [about something] U غرغر کردن [درباره چیزی]
to grouse [about somt.] U غرغر کردن [درباره چیزی]
to gripe U غرغر کردن [درباره چیزی]
to moan U غرغر کردن [درباره چیزی]
to bitch [American E] [about something] U غرغر کردن [درباره چیزی]
to grouch U غرغر کردن [درباره چیزی]
to grouch U گله کردن [درباره چیزی]
to kvetch [American E] [about something] U ناله کردن [درباره چیزی]
to crab [American E] [about something] U ناله کردن [درباره چیزی]
to kvetch [American E] [about something] U گله کردن [درباره چیزی]
to bitch [American E] [about something] U ناله کردن [درباره چیزی]
to gripe U ناله کردن [درباره چیزی]
to moan U ناله کردن [درباره چیزی]
render judgement on U حکم کردن درباره کسی
to bitch [American E] [about something] U گله کردن [درباره چیزی]
to nag [about something] U ناله کردن [درباره چیزی]
to crab [American E] [about something] U گله کردن [درباره چیزی]
to nag [about something] U گله کردن [درباره چیزی]
to grouse [about somt.] U گله کردن [درباره چیزی]
to crab [American E] [about something] U غرغر کردن [درباره چیزی]
to grouse [about somt.] U ناله کردن [درباره چیزی]
to gripe U گله کردن [درباره چیزی]
to moan U گله کردن [درباره چیزی]
to grouch U ناله کردن [درباره چیزی]
to kvetch [American E] [about something] U غرغر کردن [درباره چیزی]
to consult [about] U همفکری کردن [مشاوره کردن] [درباره]
bespeak U قبلا درباره چیزی صحبت کردن
walkthrough U جلسه بررسی که در ان یک مرحله از توسعه سیستم یابرنامه برای معرفی کردن خطاها مرور میشود
to negotiate [about; on; for] something [with somebody] U گفتگو و معامله کردن [با کسی درباره چیزی]
make a diplomatic representation U به دولتی تذکر دادن یا توجه دولتی را به موضوعی جلب کردن
pourparler U جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparley U جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
illuminating U چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminate U چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates U چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
sitting U جلسه
sessions U جلسه
meet U : جلسه
meetings U جلسه
seance U جلسه
meeting U جلسه
session U جلسه
sittings U جلسه
meets U : جلسه
local U موضوعی
locals U موضوعی
pointlessness U بی موضوعی
haze U موضوعی
topical U موضوعی
thematic U موضوعی
chairperson U رئیس جلسه
chairpersons U رئیس جلسه
agenda U دستور جلسه
special session U جلسه مخصوص
nonresident U غیرحاضر در جلسه
general meeting U جلسه عمومی
minute U صورت جلسه
agendas U دستور جلسه
reunion U تجدید جلسه
reunions U تجدید جلسه
order of the day U دستور جلسه
court session U جلسه دادگاه
minutes U صورت جلسه
meeting U انجمن جلسه
meetings U انجمن جلسه
in the meeting of d may U در جلسه سوم می
public session U جلسه علنی
chairman U رئیس جلسه
chairmen U رئیس جلسه
mistake of fact U اشتباه موضوعی
ignorance of fact U جهل موضوعی
subject index U فهرست موضوعی
a sensitive subject [topic] U موضوعی حساس
subject schedule U برنامه موضوعی
To let the cat out of the bag . To spI'll the beans . To give the game away . U موضوعی را لو دادن
sitting in camera U جلسه خصوصی دادگاه
rehearing U جلسه دادرسی مجدد
convene U تشکیل جلسه دادن
convenes U تشکیل جلسه دادن
convening U تشکیل جلسه دادن
sitting in camera U جلسه غیر علنی
seance U جلسه احضار روح
convened U تشکیل جلسه دادن
stag U جلسه یا مهمانی مردانه
the house went into secret session U مجلس جلسه سری
work out U برنامه یک جلسه تمرین
bull session U جلسه محاوره ومرور
private session U جلسه غیر علنی
protocols U صورت جلسه ازمایش
protocol U صورت جلسه کنفرانس
protocol U صورت جلسه ازمایش
spectators U مستمعین جلسه دادگاه
The meeting was postponed. U جلسه را عقب انداختند
marathons U جلسه گروهی طولانی
special session U جلسه فوق العاده
protocols U صورت جلسه کنفرانس
walkouts U اعتصاب ,ترک جلسه
seance U جلسه احضارارواح وغیره
stags U جلسه یا مهمانی مردانه
marathon U جلسه گروهی طولانی
walkout U اعتصاب ,ترک جلسه
cabinet council U جلسه هیات وزیران
convocations U جلسه عمومی دانشجویان
convocation U جلسه عمومی دانشجویان
record U صورت جلسه سابقه
put (something or someone) out of one's head (mind) <idiom> U به موضوعی فکر نکردن
object oriented graphics U نگاره سازی موضوعی
have to do with <idiom> U پیرامون موضوعی بودن
The subject under discrssion . U موضوعی که مطرح نیست
extra U موضوعی که زیادی است
extra- U موضوعی که زیادی است
extras U موضوعی که زیادی است
ventilation U بادگیری طرح موضوعی
a matter of relative importance U موضوعی با اهمیت نسبی
critic report U گزارش نتیجه جلسه انتقاد
critique U جلسه انتقاد بعد ازعملیات
presiding U ریاست جلسه را بعهده داشتن
presides U ریاست جلسه را بعهده داشتن
adjournments U احاله رسیدگی به جلسه بعد
critiques U جلسه انتقاد بعد ازعملیات
preside U ریاست جلسه را بعهده داشتن
Those who attended the meeting. U کسانیکه در جلسه حاضر بودند
presided U ریاست جلسه را بعهده داشتن
adjournment U احاله رسیدگی به جلسه بعد
proces verbal U صورت جلسه نشست نامه
the question referred to above U موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
To drag out an affair . To go on and on . موضوعی را کش دادن [بدرازا کشاندن]
object oriented programming language U زبان برنامه نویسی موضوعی
rule [on something] U حکم [در] [مورد] [برای] موضوعی
ring a bell <idiom> U یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
To smell out something. U از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
rule [on something] U دستور [در] [مورد] [برای] موضوعی
To emborider(embellish) a subject . U به موضوعی شاخ وبرگ دادن
committee U هیئت بررسی انجمن جلسه خصوصی
minute U خلاصه ساختن صورت جلسه نوشتن
committees U هیئت بررسی انجمن جلسه خصوصی
call a metting U تعیین وقت و دعوت برای جلسه
master of ceremonies U متصدی تفریحات یا معرف نطاق جلسه
masters of ceremonies U متصدی تفریحات یا معرف نطاق جلسه
The date of the meeting has been advanced. U تاریخ جلسه جلو افتاده است
the rules of protocol U قوانین قرارداد [صورت جلسه کنفرانس]
to harp on a subject U زیادموضوعی راطول دادن به موضوعی چسبیدن
ignorance of the face is a good defence U جهل موضوعی دفاع محسوب میشود
to get a general idea of something U فهمیدن موقعیتی [موضوعی] به طور کلی
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com